بلند شو ...
نگاه کن ! خورشید برای تو می درخشد ، گنجشکان برای تو آواز می خوانند و درخت ها ... درختها برای دل ِ تو میرقصند !آسمان شفاف وروشنست ! شاید زمستان باشد ولی همه موجودات دست ب دست هم داده اند تا دلت گرم شود...احساس سرما نکنی ، رویاهایت یخ نزند و نبضت امیدوار بنوازد !شاید زمستان باشد ولی دستان تو آتشی می آفریند ک شادی بخش ِ همه ی حجم سخت ِ زمستان ست!
بلند شو رفیق !
اینجا جای ایستادن نیست ! توقف در سراشیبی فقط سقوط ب دنبال می آورد... هرچه بیشتر بایستی پاهایت یخ میزند و دیگر نمی توانی قله را ببینی ..... حتی چشمانت هم کم سو میشود و تنها تاریکی میبیند....
بلند شو قهرمان !
میدانم ب نیمه مسیر رسیده ای ، نفست گرفته ، پاهایت کم جان شده و خسته تر از آغازی.....کوله بارت را سبک کن! سنگ های اضافی را دور بریز و امید را توشه راهت کن...قلبت را ب مهربان ترین گره بزن تا سقوط نکند...دستانت را ب معبودت بسپار و قدم هایت را محکم بردار ، بگذار مسیر تو بر تن سخت سنگهای زیر پایت حک شود !مگر نه اینکه همین سنگها مانع رسیدن تو می شدند ؟!حال تو از آن ها بالا میروی...برای آرزو هایت....برای دلت...خدایت...
امروز روز فتح است !
یک پله بالاتر برو ...امروز شادمانه باش ک پروردگارصبورست و تمام اشتباهاتت را میبخشد و ب تو امید ِ آغازی پرشورتر میدهد....خستگی هایت را یکجا بغل میکندو برای تک تک قدم های رو ب جلو حسابرس ست.....خستگی هایت را از بَرم ! اما قول داده ای....قول داده ای با عشق برای زندگیت ، برای دنیایت ، برای قلب ِبی قرارت بجنگی...قول داده ای پر از لبخند و حس ناب باشی...
عهد بسته ای با خدا ،برای تک تک لحظه هایی ک ب تو بخشیده، بی منت ، تا تو رشد کنی و همقد رویاهایت شوی...بگذار ذهنت جلو برود ! ناامیدش نکن ب دلیل راهی ک اشتباه رفته ، بگذار نفس بکشد و آزادانه صعود کند....من برایت بک بغل قاصدک فوت کرده ام ! آرزوهایت جا نماند.
